معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است
معلم و تجربه

معلم و تجربه

این وبلاگ پیرامون تجربه تدریس من است

غرق معلم یا معلم بی خیال

یک سال دیگر بر سابقه هر معلمی افزوده شد.یک سال پر از مشکلات و گرفتاری های  فراوان برای معلمان  که آنها را در شرایط خاصی قرار داد.شاید همه فکر کنید که منظور من صرفا مشکلات و گرفتاری های معیشتی و اقتصادی می باشد که این خود مبحثی بسیار اساسی در مقوله آموزش و پرورش است.معیشت معلم جز دغدغه های اصلی زندگی اوست که اگر حل شود مسلما بخش های دیگر جامعه نیز به طبع آن نیزدر درازمدت از قبل آن به آرامش خواهند رسید.

اما حرف و سخن من عدم مشارکت معلمان در کار های صنفی و آموزشی می باشد. ظاهر امر نشان می دهد سطح مشارکت اجتماعی  تمامی گروههای اجتماعی جامعه به دلایل مختلف بسیار پایین است.واین شاید بدلیل پایین بودن اعتماد اجتماعی بین اقشار  مختلف جامعه باشد.به نظر می رسد مشکل جامعه ما نه اقتصادی بلکه اجتماعی باشد.میزان همبستگی و اعتماداجتماعی از سرمایه های اصلی هر جامعه است.من البته  نمی توانم نظر قاطع بدهم که درصد اعتماد اجتماعی چقدر است.زیرا این نیاز به یک تحقیقات گسترده دارد.اما از انجاییکه خود سالها در آموزش و پرورش بودم و به عنوان یک معلم کار کردم و در بسیاری از کارهای صنفی مشارکت کرده ام نیک می دانم که مشارکت های اجتماعی و صنفی معلمان نیز تابعی از اوضاع سیاسی جامعه خود می باشد.نشانه های این بی تحرکی و بی انگیزگی برای فعالیت های آموزش و صنفی معلمان را می توان در جلسات آنلاین بعضی از گروههای تلگرامی معلمان مشاهده کرد.از نمونه های دیگر می توان به عدم مشارکت معلمان در فعالیت های ورزشی یا هنری اشاره کرد. عدم حمایت مالی و فکری و مدنی از معلمان دربند  یک نمونه بارز این بی خیالیها و بی تحرکی ها است.بسیاری از معلمان فقط تماشاچی هستند. حال سئوال اساسی این است که آیا می توان فضای سیاسی یا امنیتی حاکم بر جامعه بخصوص نهاد آموزش و پرورش را دلیل این بی تحرکی و بی انگیزگی دانست؟یا دلایل دیگری را می توان برای ان متصور شد؟اگر موضوع سیاسی یا امنیتی باشد کمی می توان به دوستان و همکاران حق داد.اما اگر دلیل دیگری جز این باشد مثل مشکلات اقتصادی یا هر چیز دیگر در دراز مدت این می شود یک  توجیه  و نمی تواند یک دلیل عقلانی باشد.

انتخابات و مردم

این روزها در خیابانهای شهرم (اسلامشهر) جز زجر چیزی نصیبم نمی شود.نمی دانم شما هم مثل من هستید یا نه.اما بدانید بد جوری دارم حرص می خورم. انتخابات شورای شهر فضای  نسبتا پاک شهرم را آلوده کرده است.نفسم بالا نمی آید.تناقض کم آورده است.خجالت می کشد.در  درس منطق می خوانیم اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است.نمی شود دو طرف قضیه  باهم درست باشد.همچنین نمی تواند دو طرف قضیه باهم غلط باشد.اگر اولی درست باشد دومی غلط است.یا اگر اولی غلط باشد دومی حتما درست است.بشمارم برایتان:

1-طرف اگر نماز بخواند که می خواند در نماز از آیه اهدنالصراط المستقیم می گوید.خدایا ما را به راه راست هدایت کن(قضیه اول).آنوقت در تبلیغاتش با بنرهای بزرگ و با تعداد زیاد در سطح شهر و با صرف هزینه های هنگفت چند صد میلیونی که گاهی به میلیارد هم می رسد می خواهد هر طور شده وارد ساختمان شورای شهر شود  و در مقابل خدا اورا هدایت  مستقیم کرده باشد.توجه داشته باشید که بسیار آدم های فقیر داریم که در سطح شهر  یا کشور محتاج یک لقمه نان هستند.(قضیه دوم)

2-طرف حاضر نیست عکس زن یا دخترش را هنگام فوتش در اعلامیه او به چاپ برساند.(قضیه اول) آنوقت حاضر است عکس او را با چهره ای جذاب تر و با اندازه ای بسیار بسیار بزرگتر در فضای شهر منتشر کند که مردم را به رای دان تشویق کند(قضیه دوم)

3-طرف با قیافه ای کاملا شیک و مجلسی و بعضا مذهبی و با نگاه یک فرد جنتل من و پولیستی که مردم داری از سر رویش می بارد وارد انتخابات می شود(قضیه اول).سپس بعد از رای آوری سلام تو را هم بزور پاسخ خواهند داد و اگر ببیند که همشهری یا جز طایفه اش نیستی خواب دیدی خیر باشه(قضیه دوم)

4-طرف یک میلیارد خرج می کند که برود داخل(قضیه اول).آنوقت می خواهد تو این چهار سال (48 ماه)کلا صد یا صد و سی میلیون درآمد داشته باشد(قضیه دوم).به نظر شما با عقل جور در میاد.

5-ما هر روز از عقل و عقلانیت می گوییم و خودمان را زرنگ و با هوش نشان می دیم .مثل معاملات اقتصادی یا حتی روابط اجتماعی روز مره(قضیه اول).آنوقت در قضیه انتخابات اسیر طایفه گری و قوم وخویشی با کاندیدا و یک وعده شام و ناهارمی شویم(قضیه دوم)

تفاوت میان درمان و شفا


تفاوت میان درمان و شفا....

اگرچه فقط۲درصد ازوجود انسان جسم و ۹۸درصد ازوجودش ذهن و جان است ، شخص عادی ۹۸درصدازوقتش راصرف اندیشیدن به این ۲درصد می کند که جسم اوست !

به همین دلیل اغلب ازبیماری رنج می کشد.زیرا می خواهد از برون به درون برسد، حال آنکه می باید از درون به بیرون می رسید.


افلاطون به طبیبان یونانی گفت : «جزء هیچگاه نمی تواند سالم باشد،مگر اینکه کل سالم باشد.»

افلاطون دریافت که تفاوت میان «شفا» و «درمان» این است که «شفا»به کامل برگردانیدن کل وجود آدمی : جان و روح جسم اطلاق می شود.

حال آنکه «درمان » به معنای حذف یا التیام آنی بیمار است.

اغلب شخص باجستجوی درمان پزشکی معالجه میشود.اما مادامی که الگوهای اندیشه های منفی خود را که مسبب اصلی دردهاست رها نکند شفا نمی یابد، وچه بسا درد در آن ناحیه یادراندامی دیگر بارها و بارها بازگردد...

ازکتاب قانون شفا ،
کاترین پاندر،
ترجمه گیتی خوشدل

روز جهانی زن

[Forwarded from یاداشت های محمدرضا نیک نژاد]
زنان، فرهیختگی و امید به ته فردا!
محمدرضا نیک‌نژاد، ص آخر روزنامه شهروند، 21 اسفندماه 95
١- چند سالی است که گسترش فناوری‌های نوین و شبکه‌های اجتماعی به یاری‌مان آمده‌اند تا رویدادهای خبری را زودتر و دقیق‌تر ببینیم و بشنویم. از دیگرسو، جهان شگفت‌آور صفحه کلید و صفحه نمایش و چند چراغ چشمک‌زن و حتی یک گوشی همراه سبب شده که درجریان رویدادها و مناسبت‌هایی قرار بگیریم که گرچه کهنه‌اند، اما جهانی و انسانی و اخلاقی بوده و بی‌گمان می‌توانند بر آگاهی‌های کلیدی‌مان بیفزایند. یکی از این مناسبت‌های دیرینه روزجهانی زن است که ده‌ها‌ سال است در جای‌جای جهان گرامی داشته می‌شود و خوشبختانه ما نیز آهسته‌آهسته داریم به جریان جهانی آن پیوند می‌خوریم و از پیامدهای آگاهی‌بخش آن بهره می‌بریم. البته نه به شکل رسمی و دولتی که زیرپوست جامعه و در رگ‌های به هم‌پیوسته‌ای که قلب و مغزش اینترنت و جهان مجازی است. از این‌روست که درفضای مجازی برای روز زن جشن می‌گیریم و پشت هم برایش گل و دسته‌گل حواله می‌کنیم و سخنان زیبا از زن، عشق‌اش، احساساتش، عاطفه‌اش، حقوق‌اش، محدودیت‌هایش و از حضور ارزشمندش درگستره اجتماع می‌گوییم و می‌خوانیم و بازنشرش می‌دهیم و یاد می‌دهیم و یاد می‌گیریم؛ چه به خود، چه به دیگران و چه خوب است یادگیری که بزرگی می‌گفت؛ «بهترین تغییر، تغییر از راه یادگیری است». من دراین چند روز یاد گرفتم که زن‌ها حتی برای نشستن درتاکسی هم به اندازه برابر با مردان سهم می‌خواهند! این روزها یاد گرفتم که همسرم به اندازه دیدن دلسوزی‌ها و مهربانی‌ها و از خودگذشتگی‌هایش از من انتظار دارد و چه کم! این روزها دریافتم که روزی یک تلفن به مادرم او را به خاطر زن‌بودن و مادربودنش خرسند می‌کند و این روزها... بی‌گمان ما مردها درباره زنان باید فراوان بیاموزیم؛ به اندازه همه تاریخ!
٢- دوست خوش‌قلمی به فراخور روزجهانی زن داستان خواهرش که عاشق درس خواندن بود و پدرش سد راهش شده بود را با قلمی تأثیرگذار نوشته بود. خواهری مانند بسیاری از خواهرها و مادرها و دخترها و... که به خاطر چیرگی تاریخی پدرسالاری و برادرسالاری و مردسالاری ازطعم شیرین بسیاری از میوه‌های مشروع مانند درس‌خواندن محروم مانده بود. با خواندن این یادداشت زیبا غم بر سرم آوار شد! به یاد مادرم افتادم. زنی توانا، باهوش و تیزبین که یادگیری‌اش هنوز هم همچنان آفرین‌برانگیز است. هربار که درباره درس و درس‌خواندن سخن به میان می‌آید، مادر کلنگ برمی‌دارد و به نبش قبر پدر می‌رود و روبه‌رویش می‌نشیند و از او می‌پرسد که چرا درس‌خواندن برای دختر بد و آبروریز بود، اما برای پسر نه!؟ مادر من و البته مادران بسیاری از ما می‌توانستند چشمه‌ای سرشار از فرهیختگی و خرد و آموزش و یادگیری باشند؛ اما شوربختانه پدرانِ آموخته با سنت‌های نادرست فرهنگی- اجتماعی، آنان را از رفتن به سوی یادگیری باز داشتند. برکسی پوشیده نیست که مادران فرهیخته، فرزندان فرهیخته پرورش می‌دهند و فرزندان فرهیخته، جامعه فرهیخته می‌سازند و جامعه فرهیخته کشور فرهیخته و... آری نگاه تاریخی- اجتماعی ما راهِ فرهیختگی را برای همه‌مان نه‌تنها هموار نکرد که آن را بست. به این خاطر بست که راه نیمی از شهروندانی بسیار موثر را بست و هچنان می‌بندد! نمی‌دانم شعر سیمین بانو بهبهانی چقدر با یادداشت هماهنگ است! اما بی‌گمان برای یادگیری‌مان درباره زنان آموزنده است: زنی را می‌شناسم من/ که شوق بال و پر دارد/ ولی از بس که پُرشور است/ دوصد بیم از سفر دارد/ زنی را می‌شناسم من/ که در یک گوشه‌ خانه/ میان شستن و پختن/ درون آشپزخانه/ سرود عشق می‌خواند/ نگاهش ساده و تنهاست/ صدایش خسته و محزون/ امیدش در ته فرداست...
http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/95299/زنان،-فرهیختگی-و-امید-به-ته-فردا!

وظیفه ی اجتماعی و تاریخی معلم در کلاس

رسول بداقی

وظیفه ی اجتماعی وتاریخی معلمان درکلاس فقط تدریس کتاب های درسی نیست.

میلیونها انسان درکره ی زمین هست،که معادلات ریاضی را نمی دانند،پایتخت دهها کشور را نمی دانند،نمی دانند،ابرهای باران زا چه نام دارند ،ویاچه رنگی هستند،نمی دانند گستره ی حکومت فلان سلسله ی پادشاهی ازکجاتاکجا بوده است،نمی دانندبازها واسیدهاچه نقشی درهستی دارند،نمی دانند،منظومه شمسی چندسیاره دارد،حتانمی دانند،قلب شان درسمت چپ است یاراست،امامی دانند ،کدام همسایه دوش سرگرسنه بربالین نهاده است،اندکی ازنان شب شان را باآنها قسمت می کنند.

ممکن است ندانند،نمازشب چندرکعت است، امامی دانند،دروغ گفتن جامعه رابه فساد می کشاند،می دانند،برای یک لقمه نان بایدزحمت کشید.می دانند،پشت چراغ قرمزایستادن احترام به جامعه است.می دانند،بیکاری،فقربه دنبال دارد،فقراخلاق رانابودمی کند،بی اخلاقی آرامش وزندگی راحت راازهمه می گیرد.وآدمی رااز انسانیت تهی می کند.

پس مهمترین درس معلم باید،تدریس اخلاق اجتماعی باشد.واینکه دروغگویی،دزدی،بی توجهی به درددیگران،سکوت دربرابرستمگران،بهره کشی ازدیگرانسانها،شایددرکوتاه مدت به سودیک فرد باشد،امادربلندمدت فرزندان جامعه رانابودمی کند.

تصورکنید،جامعه ای همه دروغگوباشند!هیچکس به هیچکس اعتمادنخواهدکرد.اگراعتماددرجامعه ای برچیده شود!خیانت درامانت رایج شود،دزدی های ریزودرشت اخلاقی رایج وهمگانی شود،

چه پیش خواهد آمد؟

آیاباچنین شرایطی انسان می تواند،آرامش داشته باشد؟

پس بااین شرایط آیاوظیفه ی اجتماعی معلم سنگین ترازوظیفه ی تدریس،یاهمسنگ تدریس نیست؟

پس معلم بایسته است درکلاس درس به دانش آموزبیاموزد:

دربرابرقلدرهاوزیاده خواهان بایستد،حتااگرکتک بخورد.زیراخواست قلدرهای کوچک وبزرگ فقط بردگی دیگران ست.خردمندکسی است،که چندبار کتک خوردن رابه همیشه کتک خوردن ترجیح بدهد.

دربرابرستمدیدگان فروتن باشید،زیراآنان بهترین یاران شماخواهندبود.

شادی انسانهای دیگردیریازود،به شماهم خواهد رسید،پس باشادی آنان شادباشید.

اندوه وفقرانسانهای دیگردیریازود،نصیب شما هم خواهدشد،پس تلاش کنید،که هیچ انسانی اندوهگین وفقیرنباشد.

بزرگترین درس،توانایی زندگی بادیگران است.

منافع اجتماعی راقربانی منافع شخصی خود نکنند،زیراویرانی جامعه ویرانی خانه ی آنهاست، گرچه اندکی دیرتر،امااین ویرانی دامنگیرآنان یا فرزندانشان خواهدشد.

 درکلاس درس به دانش آموزان بایدآموخت:

درس اول دموکراسی،آمادگی برای پذیرفتن گفتار ورفتار عقلانی است.

درس دوم گفت وگوی بی غرض وکینه است.

درس سوم پذیرفتن نظرمنطقی،نشانه ی عقل است.

زندگی بدون حسادت

تصمیم گیری بدون پیش داوری

زندگی با وجدان بیدار

پرهیز ازتهمت وغیبت

قانع شدن به سهم خود

اگراشتباه کردی بپذیر،پوزش بخواه وتکرارنکن.

پرهیزازمفت خوری.

به دانش آموز بایددرگفتاروعمل آموخت دموکراسی یعنی:

 هیچ انسانی مقدس نیست.

همه حق دارند،نظرشان رابگویند،بدون هزینه.

 پرهیزازمنیت شخصی،خانوادگی،قبیله ای و.....

ترکیب کردن درست ‌ِعقل واحساس

پذیرفتن اینکه ،هستی به تعدادانسانها زاویه دارد،من فقط ازیک زاویه هستی را می بینم.پس باید بشنوم،ببینم،وآنگاه انتخاب کنم.

 قانون مهمتر ازدین است.زیرادین سودش شخصی است،اماسودقانون همگانی است.دین برای آخرت شخص،وقانون برای دنیای اجتماع است.

دموکراسی یعنی اینکه :

 

مذهبی ها بدانند،تادنیا درست نشود،آخرت درست نمی شود.به دیگرزبان ،بهبودآخرت ازراه بهبوددنیا.